در دنیا هیچ چیز به اندازه عاشق چیزهای کوچک بودن نمیتواند لذت بخش باشد...
.
مثل یک اسم ام اس کوتاه چند کلمه ای که به حالت سوالی میپرسد : مراقب خودت هستی؟...
.
مثل آن پتویی که رویم می اندازی با آنکه میدانم هوا هنوز خیلی مانده تا آنقدر سرد شود که من پتو لازم باشم...
.
مثل لحظه ای که با همان هول و عجله ی دوست داشتنی می آیی به سمتم که با دست به پشتم بزنی تا غذایی که در گلویم پریده است با من عادلانه تر رفتار کند...
.
به این فکر میکردم که چقدر آدم های همیشه حاضر را دوست دارم...
.
آدم هایی که هنوز مسیج ات سند نشده جوابت را میدهند...
.
آدم هایی که هنوز پست جدیدت منتشر نشده، اعلام حضور میکنند...
.
آدم هایی که معطل کردن را بلد نیستند...
.
آدم هایی که انگار میخواهند به ساده ترین زبان ممکن بگویند تو اولویت من هستی...اولویت دوست داشتنی من...
.
آدم هایی که از پشت تکنولوژی هم آنچنان خود را حاضر نشان میدهند که انگار همین نزدیک دل ات در آن طرف میز نشسته اند و همانطور که کف دستشان را چسبانده اند به لیوان قهوه یشان دارند تو را نظاره میکنند...
.
آنقدری که تو میگویی: تو خودت اینجایی...باور دارم که اینجایی...همینجا درست روبروی من...
.
بنظرم ما آدم ها از همانجایی قافیه زندگی را باختیم که از کنار چیزهای لذت بخش کوچک زندگی مان گذشتیم و چشم هایمان به دنبال اتفاقات بزرگ زندگی گشت...
.
از خوشحالی های کوچک و نقلی گذشتیم و سر برنگرداندیم تا بی نهایت ترین لذت های دنیا را در درونشان تجربه کنیم...
.
و به جایش پناه بردیم به خوشحالی های محال و بزرگی که میلیون ها نفر در روز طلب اش را دارند...