هنوز

هنوزم آسمانم را تو خورشیدی....

هنوزم آسمانم را تو خورشیدی....

هنوز

چشمم به لطف توست،
اگر زنده ام هنوز....

عاصی و رو سیاه،
ولی بنده ام هنوز....


آخرین نظرات

امروز اولین روز از باقی روزهاییست که قرار است عاشقانه تر دوستت داشته باشم...

هنوز انارهای رو میز، داخل سبد، به جاشون عادت نکرده بودن که باید دستکشهامو تو کیفم میذاشتم برای فصل زمستون ...و هنوز برفی نباریده که اس ام اس های تورهای نوروزی گوشیم رو پر کردن...میدونم تا چند وقت دیگه با تاپهای رنگی تابستونی عشق میکنم بدون اینکه حظ شیرینی هفت سین و شکوفه های بهاری رو برده باشم...

زمان به سرعت برق و باد داره میگذره... 

یلدا ...

نظرات  (۱۰)

به سرعت....
پاسخ:
خیلیم...
از گذر زمان نگید لطفا :(
پاسخ:
:(
بی برکت شده زمان...
زمان مثل برق و باد داره میگذره واقعا ...
پاسخ:
عجیب...
۰۳ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۰۲ داستان "گذشته ام"
داستان "گذشته ‌ام" و گزارش یک کودک‌آزادی در دهه 60
نسخه دیجیتال داستان "گذشته‌ام" به قلم مهدی جابری، نویسنده و روزنامه‌نگار منتشر شد.
این داستان، روایتی نادر و کم‌نظیر از یک زندگی واقعی است که لحظه‌های درد و رنج یک انسان، دلخوشی‌های ساده و تجربه‌های عاشقانه او را با قلمی روان به تصویر می‌کشد و مخاطب را صفحه به صفحه برای دنبال کردن رخدادهای داستان با خود همراه می‌کند.
داستان "گذشته‌ام" در حقیقت گزارش یک کودک‌آزاری در دهه 60 است و نویسنده پس از 30 سال به سراغ پرونده‌ای قدیمی رفته و آن را از آرشیو خاک‌گرفته ذهن یک انسان بیرون کشیده است تا اتفاقاتی تلخ، غیرانسانی و غیراخلاقی را برای مخاطبان خود روایت کند.
مهدی جابری در این داستان، کدهایی به مخاطبان می‌دهد تا به آنها بگوید که حوادث داستان واقعیت بیرونی دارد و سه دهه قبل، در اوج حملات دشمن به خاک ایران، یک کودک در بی‌خبری رسانه‌ها و به دور از چشم‌های دیگران، به شدت و با خشونت شکنجه می‌شده است.
نویسنده "گذشته‌ام" نه‌تنها برای شخصیت اصلی داستانش نامی تعیین نکرده بلکه در طول74 صفحه‌، ادبیات و واژگان خود را طوری تنظیم کرده است که نیازی به نام بردن از او نباشد و هرچند همه ابعاد زندگی این شخصیت از کودکی تا امروز به صورت چندلایه و غیرمستقیم به تصویر کشیده می‌شود تا مخاطب از روی رمزها و کدهایی که شناخت آنها چندان هم سخت نیست، بتواند شخصیت اصلی داستان را در دنیای بیرون ردیابی و پیدا کند اما به نظر می رسد نویسنده از روی عمد یا نگرانی، تمایلی به بیان مستقیم درباره او ندارد.
این داستان واقعی در کنار اتفاقات تلخ و نفس‌گیر، زوایای شیرین هم دارد؛ جایی که نویسنده به صراحت و بی‌پروا به بیان تجربه‌های عاشقانه و احساس جاری در فکر و اندیشه شخصیت اصلی داستان می‌پردازد و تصاویری زیبا، خلاقانه و دلنشین از دلسپردگی او خلق می‌کند.
نسخه دیجیتال این نوشته که گواهی مالکیت فکری و حقوقی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کرده، در وبسایت مهدی جابری به نشانی http://mahdijaberi.ir قابل دریافت است.
http://yon.ir/BAmUS
عجیب.
پاسخ:
روایتی نداریم که چکار کنیم که زمانمون با برکت بشه جناب دچار؟
چیزی درباره برکت به چشمم خورد میفیشم :)
پاسخ:
ممنون:)
آقا نگهدار من می خوام پیاده بشم ...
چه خبره اینهمه سرعت ...
من تو گذشته هام غوطه ورم ...
کاش می شد از خاطرات جدا شد ...
پاسخ:
زمان عجیب با سرعت و بیرحم میگذره....
سلام:)
پستهای اینجا چرا به جای زیاد شدن، آب میرن؟؟:|
پاسخ:
سلام
خوبید؟
آب نرفتن
جابجا شدن :)
۲۴ بهمن ۹۷ ، ۰۹:۵۳ جناب منزوی
خیلی وقته شیرینی نوروز رو حظ نمی کنم، پناه بردم به بقیه فصل ها، مثلاً زمستونی که داره تموم میشه.
پاسخ:
هرفصلی شیرینی خودشو داره...
ولی طراوت و تازگی بهار با هوای ملسش واقعا عالیه...

من از شش جهت خودمم
اما از سمتی که صدایم می‌کنی، پرنده ام

«حسن اذری»
پاسخ:
این شعر هم خیلی قشنگه...

خوش اومدین، آدرستون رو نذاشتید چرا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">